English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5905 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the hour has struck U موقع بحران رسید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
He arrived in the nick of time . U درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
The train came in on time . U قطار به موقع رسید ( سروقت )
to pay against receipt U در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
panics U بحران
crisis U بحران
acme U بحران
crises U بحران
crisis team U گروه ضد بحران
nervous breakdowns U بحران روانی
nervous breakdown U بحران روانی
recessions U بحران اقتصادی
recession U بحران اقتصادی
crises shaken <adj.> U بحران زده
depressions U بحران اقتصادی
identity crisis U بحران هویت
great depression U بحران بزرگ
gold crisis U بحران طلا
financial crisis U بحران مالی
energy crisis U بحران انرژی
economic depression U بحران اقتصادی
economic crisis U بحران اقتصادی
depression U بحران اقتصادی
precritical U قبل از بحران
to be out of the woods <idiom> U پشت سرگذاشتن بحران
to be over the hump [American] <idiom> U پشت سرگذاشتن بحران
to be over the worst <idiom> U پشت سرگذاشتن بحران
to come out of the woods <idiom> U پشت سرگذاشتن بحران
to be off the hook <idiom> U پشت سرگذاشتن بحران
business depression U بحران کسب و کار
precritical U مقدمه بحران قبل از وخامت
tensions U بحران تحت فشار قرار دادن
tension U بحران تحت فشار قرار دادن
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels. U صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
due date U سر رسید
quittance U رسید
maturity U سر رسید
receipt statement U رسید
when it came to a push U رسید
receipts U رسید
receipt U رسید
dock warrant U رسید لنگرگاه
world came that U خبر رسید که
receipts U قبض رسید
hand receipt U رسید دستی
dock receipt U رسید لنگرگاه
certificate of receipt U گواهی رسید
matured U سر رسید شده
It came home to me. U به نظرم رسید.
debit note U رسید بدهکار
receipt U قبض رسید
What time do we arrive? U کی خواهیم رسید؟
It's over. U به پایان رسید.
warehouse receipt U رسید انبار
vouchers U قبض رسید
voucher U قبض رسید
the post has come U پست رسید
summer is in U تابستان رسید
to fall due U سر رسید شدن
to a receipt U رسید گرفتن
It crossed my mind. U به فکرم رسید.
official receipt U رسید رسمی
it crossed my mind U بنظرم رسید
quittance U رسید مفاصا
binder U رسید بیعانه
binders U رسید بیعانه
chitty U یادداشت-رسید
It occurred to me. U به نظرم رسید.
It came home to me. U به فکرم رسید.
It occurred to me. U به فکرم رسید.
scrip U رسید موقتی
It crossed my mind. U به نظرم رسید.
railway receipt U رسید راه اهن
clean receipt U رسید بی قید و شرط
dock warrant U رسید انبار بارانداز
i am in receipt of your letter U نامه شما به من رسید
data freight receipt U رسید اماری حمل
data fright receipt U رسید اماری حمل
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
he was overtake by a storm U طوفانی باودر رسید
it received royal assent U به توشیح ملوکانه رسید
it was signed by his majesty the shah U به توشیح همایونی رسید
He was sick to death . He was fed up to the back teeth . U جانش به لب آمد ( رسید )
mate's receipt U رسید معاون ناخدا
i am through with my work U کارم به پایان رسید
point of intersection U نقطه بهم رسید
mate's receipt U رسید کاپیتان کشتی
he thought out a plan U فکری بنظرش رسید
receipts U دریافت رسید دادن
receipt U رسید پیام دریافت شد
receipt U دریافت رسید دادن
acknowledgement U اعلام وصول رسید
acknowledgements U اعلام وصول رسید
acknowledgments U اعلام وصول رسید
receipts U رسید پیام دریافت شد
appropriation receipt U رسید سپرده قانونی
At that point [stage] , ... U وقتی که موقعش رسید...
air mail receipt U رسید پست هوایی
appropriation receipt U رسیدسپرده رسید اعتبار
offenders will be punished U متخلفین بکیفر خواهند رسید
The negotiations were successful ( inconclusive ) . U مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
now and then a guest w come U گاه گاهی میهمانی می رسید
The train was 10 minutes late. U قطار 10 دقیقه دیر رسید
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
forwarder's receipt U رسید متصدی حمل و نقل
It changed hands a few times before I got it. U چند دست گشت تا به من رسید
found shipment U کالای بدون بارنامه یا رسید
inapposite U بی موقع
term U موقع
periods U موقع
occasioning U موقع
occasioned U موقع
occasions U موقع
inopportunely U بی موقع
occasion U موقع
nailed U به موقع
at the precise moment U در سر موقع
siting U موقع
ill-timed U بی موقع
when U در موقع
behind time U بی موقع
seasonably U به موقع
nail U به موقع
period U موقع
unseasonably U بی موقع بی جا
unseasonable U بی موقع بی جا
nails U به موقع
at an unearthy hour U بی موقع
premature U بی موقع
terming U موقع
termed U موقع
the bill is overdraw U سر رسید برات منقضی شده است
the bill will mature to morrow U سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
A solution suddenly proffered itself. U ناگهان راه حلی به نظر رسید.
bill falls due on U تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
The project was terminated as of July 1. U پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
seed time U موقع تخمکاری
on the dot <idiom> U دقیقا سر موقع
on the button <idiom> U درست سر موقع
to be proper for U به موقع بودن
discreet <adj.> U موقع شناس
discrete <adj.> U موقع شناس
discretional <adj.> U موقع شناس
thitherto U تا ان موقع تاقبل از ان
the proper time to do a thing U موقع مناسب
prudent [discreet] <adj.> U موقع شناس
till his return U تا موقع برگشتن او
fieldcorn U موقع جولان
meal time U موقع خوراک
criticalness U اهمیت موقع
nicked U موقع بحرانی
nick U موقع بحرانی
tactfully U موقع شناس
in due course U در موقع خود
situations U محل موقع
positioning U موقع یابی
place U مکان موقع
tactlessly U موقع نشناس
tactful U موقع شناس
places U مکان موقع
e. to the occasion U درخور موقع
rooms U محل موقع
placing U مکان موقع
tactless U موقع نشناس
room U محل موقع
nicking U موقع بحرانی
times U فرصت موقع
nicks U موقع بحرانی
belated U دیرتر از موقع
belatedly U دیرتر از موقع
nail U به موقع پرداختن
time U فرصت موقع
at a later period U در موقع دیگر
juncture U موقع بحرانی
nailed U به موقع پرداختن
nails U به موقع پرداختن
situation U محل موقع
noontime U موقع فهر
on one occasion U دریک موقع
inopportune U بی موقع نامناسب
payment in due cource U پرداخت به موقع
timed U فرصت موقع
by this U تا این موقع
post entry U ثبت پس از موقع
Luchily for me the train was late. U خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
deferred liability U بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
mealtime U موقع صرف غذا
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
to profit by the accasion U از موقع استفاده کردن
put in force U به موقع اجرا گذاشتن
opportuneness U موقعیت موقع بودن
show up U سر موقع حاضر شدن
seedtime U موقع تخم کاری
premature U قبل از موقع نابهنگام
pro hac vice U برای این موقع
mealtimes U موقع صرف غذا
here U در این موقع اکنون
Recent search history Forum search
2New Format
1دریافت کردم
1تغییرات با موفقیت به اتمام رسید
2what time we must use make up one's mind?
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
1when does the bus go to my father's home?
0موقع پرداخت الکترونیکی مبلغی نوشته شده درجایی که پرداخت کننده بایدمبلغ بزند
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com